English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1417 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
passanger U شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
fault U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
dud U ترقه خراب هرچیز خراب
ratten U بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
to bring to nought U خراب کردن
botching U خراب کردن
to break down U خراب کردن
corrupt U خراب کردن
corrupting U خراب کردن
undoes U خراب کردن
demolish U خراب کردن
corrupted U خراب کردن
undo U خراب کردن
destroys U خراب کردن
unbuild U خراب کردن
destroying U خراب کردن
destroy U خراب کردن
vitiate U خراب کردن
vitiated U خراب کردن
vitiates U خراب کردن
vitiating U خراب کردن
demolished U خراب کردن
demolishes U خراب کردن
demolishing U خراب کردن
to make a hash of U خراب کردن
to lay in ruin U خراب کردن
to mull a mull of U خراب کردن
to play the deuce with U خراب کردن
demonish U خراب کردن
dilapidate U خراب کردن
amortize U خراب کردن
to do for U خراب کردن
to take down U خراب کردن
overtumble U خراب کردن
pull down U خراب کردن
botch U خراب کردن
bungling U خراب کردن
impairs U خراب کردن
impairing U خراب کردن
impaired U خراب کردن
botched U خراب کردن
demolition U خراب کردن
demolitions U خراب کردن
take down U خراب کردن
cut up U خراب کردن
disfiguring U خراب کردن
disfigures U خراب کردن
disfigured U خراب کردن
disfigure U خراب کردن
botches U خراب کردن
impair U خراب کردن
mar U خراب کردن
muddling U خراب کردن
marring U خراب کردن
corrupts U خراب کردن
go to pot <idiom> U خراب کردن
to cut up U خراب کردن
marred U خراب کردن
muddles U خراب کردن
muddled U خراب کردن
bungled U خراب کردن
wrack U خراب کردن
make havoc with U خراب کردن
bungle U خراب کردن
muddle U خراب کردن
bungles U خراب کردن
to demolish a building U خراب کردن ساختمانی
to pull down a building U خراب کردن ساختمانی
over run U خراب کردن در هم نوردیدن
side out U خراب کردن سرویس
to tear down a building U خراب کردن ساختمانی
batters U خراب کردن خمیر
batter U خراب کردن خمیر
double foult U خراب کردن پی در پی دوسرویس
to crock up U خراب کردن یاشدن
undermined U از زیر خراب کردن
to bring to ruin U خانه خراب کردن
to do up U خانه خراب کردن
undermines U از زیر خراب کردن
undermine U از زیر خراب کردن
raze or rase U بکلی خراب کردن
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
to wreck U کاملا خراب کردن
hand out U خراب کردن سرویس اسکواش
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
to break aset U خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
muck U خراب کردن زحمت کشیدن
frustrate U فکر کسی را خراب کردن
To get damaged . To become defective . U عیب کردن ( خراب شدن )
unmake U بهم زدن خراب کردن
frustrating U فکر کسی را خراب کردن
to torpedo U خراب کردن [برنامه یا نقشه]
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
simple leg ride U شگک خراب کردن حریف
frustrates U فکر کسی را خراب کردن
ram U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rammed U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rams U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
wrecks U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecking U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wreck U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
overwrite U و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
noil U خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
plegaphonia U گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
destroying U خراب کردن معدوم کردن
destroys U خراب کردن معدوم کردن
to pull down U خراب کردن بی بنیه کردن
destroy U خراب کردن معدوم کردن
devastate U خراب کردن تاراج کردن
devastates U خراب کردن تاراج کردن
ruin U خراب کردن فنا کردن
ruining U خراب کردن فنا کردن
ruinate U خراب کردن منهدم کردن
ruins U خراب کردن فنا کردن
sickest U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
wheat germ U گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
shadow RAM U ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
corrupt U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
kermit U پروتکل ارسال فایل هنگام بار کردن داده با مودم
parallelling U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
swagger cane U عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
parallelled U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleling U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallel U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleled U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallels U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
war head U قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
hard hyphen U خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
anchor block U بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write black printer U چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
smoke test U بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
head switching U فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
lock on U قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
plucking U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucks U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
unpainted spot U تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
trapdoor U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
educe U گرفتن استخراج کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
engage U گرفتن استخدام کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گج
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com